دیوانه ام انگار و تنم در پی عطر تن یار است و دلم در قفس سینه ی معشوق!
حالا یکم از معشوق بگم که الان
در بر من نیست و من تشنه و جویای وصالم!من وصله به اویم که وجودم به وجودش گره خورده!کز هر سر زلفش هنری بارد و از هر سخنش دُرّ گرانی!
دیگه چیزی واسه گفتن نمیمونه!
ولی اگه بخوام از دلیل ساخت وبلاگ بگم !
این ذهن چراغیست که در حفره ی اندوه نهان است!چون نغمه ی سازیست که بر پهنه ی انبوه فغان است!پس گر دلم آشفته و ذهنم نگران است این خانه پناه من و این چشمه جاری ز کلام است!
ی ,بگم ,یکم ,معشوق ,دلم ,نهان ,بگم که ,یکم از ,اندوه نهان ,نهان است ,ی اندوه
درباره این سایت