محل تبلیغات شما
 

معنی دیوانگی چنان بی رنگ نمود که چون آب غرقش شدم!

دیوانه ی تو شدن چنان خوش طعم بود که دست و پا نزدم و آسوده آرمیدم!

محض لطف خنده ات، چال شدم در میدان عاشقی و به احترام سایه ات خاک شدم در باغ زندگی تا در من ریشه کنی و انفجار عشق در قلبم مرا چون مهتاب در شب و مثل آفتاب در آسمان روزت تاباند تا برخیزی از خاک و زمین و آسمان را به هم بدوزی و تکه های عشق مرا به هم وصله زنی و دنیا و من و تو یکی شویم و ما باشد،تنها!

جواهر دستانت را چون آذین بر گردن آویختم و سر سنگینم را که از خیال با تو بودن یک دنیا بار میکشید تا به تو رسید را بر شانه ات سبک کردم و گونه های نرمت را با بوسه پیچیدم و چشمانم توان دیدن نداشت آنقدر که مجسم بودی در خاطر همیشه ام!

چه باشم چه نباشم، از حال تا همیشه در تو خواهم جوشید و تمام لحظه های لبخندت را دریایی و دیده ی تمام خفتن هایت را رویایی خواهم کرد! رنگ تمام دیدن هایت را چون چشمانم می آرایم و طرح مردانگی هایت را مهکامه ای میزنم!من در تو خواهم ماند!در تو نفس میکشم تا وقتی نفس باشد! تو مال منی!

من در تو خواهم ماند...

اینجا گوشه ای از زمان است...

تو ,خواهم ,هایت ,چون ,های ,شدم ,در تو ,هایت را ,تو خواهم ,من در ,به هم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اثرات تنبیه